صفحات

Warsaw - 10



It went like this

Warsaw - 9, Oh my broken lamb


لحظه لحظه ش دیوانه م می کنه
دلم میخواد خودم رو با قندیل های آویزون از پنجره ی خونه ی کمونیستی م جر بدم
ریل های تراموا ها رو بجوم
تف کنم توی صورت تک تک شون
فرار کنم
برم
بخوابم کف خیابون های گهی تهران
لای فضله ی موش و آسفالت های پاره
ولی نشینم اینجا
نشینم از پشت لپ تاپ بخونم که محمد مرد
نشنوم صدای زنی رو که جیغ می زد خدارو شکر و مردمی که گارد رو عقب می زدن
دیوارای دانشکده رو روی سر همشون خراب کنم
عینکش رو توی چشمای آبی ش خرد کنم که نگام نکنه
نگه ایران یه روز جای خوبی می شه
نگه مردم مملکتت شجاعن
نگه گریه نکن
بمیره
بخوابه
نباشه
خودم بمیرم

مینائه گم شده
رفتن دیدن نشسته توی گیتار برادرم داره می رینه


Warsaw - 8


خر صبح رفتم می بینم یه یارو با سر شونه نکرده نشسته کف راهرو پاهاشو دراز کرده نسف جورابش رفته بالا پشماش ریخته بیرون
میرم جلو می بینم استاد آنتروپالوژیه

ای شط پر شوکت من


تا این لحظه هر غلطی خواستم کردم توی زندگی م
هیچ چیزی نیست که حسرتش به دلم مونده باشه
نمی دونم ریدم
یا موفق شدم نرینم

Warsaw - 7 , And let the lights redeem our tears




به راهرو ها نگاه میکنم
گرسنگی
هفتت رو به بالا بود و راهت ز من کج بود
خسته توی برف ها
پاهام رو بلند می کنم و می کوبم و لیز می خورم و نگاه می کنم از دور چراغ های زرد و نارنجی اتوبوس های داغ و صبحی که هنوز روشن نشده و بوران 

بمیرم
بیداری تنگ و سرده