صفحات

کپیده بودم یکی تق تق زد به در دیدم یه دختره وایساده داره با وحشت ترتر لهستانی حرف می زنه
گفتم نمی فهمم
بستم رفتم تو تخت
دیدم بیچاره داره بقیه درهارو می زنه
پاشدم رفتم گفتم چته بابا یواش بنال بفهمم
موهاش وغ زده بود هوا
یه چیزی گفت توی مایه های اینکه بچه م مریضه آسم داره
اسپری هامو دادم بهش گفتم بیام کمک؟
هرچی می گفتم می گفت آره
رفتم دیدم بچه افتاده هن هن می کنه
نشسسیم بچه رو ماساژ و آب یخ و هی بهش می گم بچه با من بشمر نفس بکش
بربر منو نیگا می کرد
تق زدم پشتش یهو رید به خودش شروع کرد شمردن
می گم رید ینی واقعا شاشید اونجا
راه نفس آدما از اونوره

No comments: