من میام ایران
دوباره دانشجوی دانشگاه تهران می شم
از امیر آباد می گیم انقلاب
نفری سیصد و پنجاه تومن می دیم
می ریم هنر
طبقه ی دوم
صدیق می گه من سیگار نمی کشم چادرم بو می گیره
بعد کم کم دست می بره توی پاکت یکی ور میداره
نج کون به کون می کشه
سرمون رو میذاریم روی میز
چس ناله
چس ناله
نج با حرص سیگارارو توی زیر سیگاری های چوبی هنر فشار می ده
سروصدا می ره روی مخمون
4 ساعت می شینیم
کونا درد می گیره
من میرم سر امیرآباد
وای میسم توی صف تجریش
هی دعا می کنم یا بیافتم صندلی جلو
یا کنار در
از وسط می ترسم
از دستمالی شدن
تجریش هی می گم پل رومی
هیشکی نمی ره پل رومی
راه می افتم سمت میدون قدس
اونجا می گم مستقیم
سر چراغ پل رومی که دویست سال طول می کشه پیاده می شم
پیاده رو ها پر از چاله چوله س
مامان می گه شام نمی خوای؟
می گم نه
صدای آمریکا کس می گه
غر می زنم
کیوی ور میدارم
حلقه حلقه می کنم می خورم
ولی حرف می زنم
صدای خودم رو می شنوم
وقتی حرف می زنم گریه م نمی گیره
وقتی میام خونه لازم نیست توی تاریکی چراغ روشن کنم
5 comments:
کفشدوزک من!!!
وای که من چقداین روزا رو کم میاااااااااارم،
لعنت به فاصله ها!!!
هنوز هم وقتی خیلی خسته م و حواسم نیست میگم واستا نگه دار حرفاتو واسه روز نق زنی!!
ولی نیست
خالیه...
فاك يو رو فقط كم داشتي
ادبياتت منو كشته
حالا رشتتون چيه ؟
جالب اینجاست که از اول تا آخر این متن انگار چندین سال طول کشیده!
....
:)
یک حسی میده این نوشته ت
من هی و هی میخونمش
هی و هی دلم تنگ میشه
برگرد
تا دور هم باشیم
بدبخت بودم ولی شماها بودین...
Post a Comment