صفحات


من الان کسی رو نمی خوام که باهام دوست باشه
رفیق باشه
بتونم باهاش حرف بزنم
همچین چیزی نمی خوام
گفتم خودت رو بذار جای من
توی 4 ماه من وارونه شدم
هیچ اثری از من 5 ماه پیش نیست
هیچ اثری از اون زندگی نیست
خودم رو بند می زنم انتظار ندارم کسی بیاد بشینه باهام دوستی کنه
ولی چجوری جلوت ادا در بیارم که یه آدم دیگه م؟
مثلا بیام بشینم بهت بگم چی؟ بگم آقا من خونه و زندگیم عوض شده، هنوز هضم نکردم، هرروز بیام بگم توی مملکتم فلان نفر آدم اعدام شدن؟ بگم من اونجا که بودم یه آدمی بودم که یه چیزایی داشت ولی اینی که الان تو می بینی هیچی نیست؟
واقعا اینی که اینجاس هیچی نیس ها، گیرم که من دویست صفحه شعر فارسی بلدم، گیرم که سیاست دوست دارم، گیرم که یه مدرکی دارم، اصن ساده ی ساده
من اونجا راننده ی خوبی بودم
اینجا چه مفهومی داره؟
من اینجا عن هم نیسسم.
چه دخلی به تو داره اینا؟
حالت بهم نمی خوره؟
رابطه ینی چی؟ ینی بشینیم حرف بزنیم، من حرف از کجام در بیارم وقتی همه ی حرفام به توبی ربطه،
وقتی پایه و اساس من ِ اینجا هنوز عن هم نیس
هیچی نیس
چی بگم؟
شدم شنونده
انگشت به دهن
ناظر

که چی؟
که چی؟

No comments: