صفحات


پدرش اهل کلیسا ست. شب کریسمس راه می افتیم می ریم کلیسای اعظم شهرشون توی سرما مثل بید می لرزیم و از عیسی مسیح و مادر مقدسش که معلوم نیس چطور حامله شد درخواست می کنیم پادرمیونی کنه و خدا رو راضی کنه سال نو همه آدم باشیم. گه کاری های سال گذشته رو هم ببخشه و سرب داغ نریزه سرمون. خودش از کلیسا اسمش رو حذف کرده، به این شکل اعلام می کنه که رابطه ای با کلیسا و مذهب نداره و رسما توی آمار کاتولیک ها شمارش نمی شه. لذا وقتی نون میارن می ذارن حلقمون ما سرمون رو میندازیم پایین چون گوشت تن عیسی رو نمی تونیم قورت بدیم. هیچ احباری هم نداریم بریم. لکن من باباش رو خیلی دوست دارم. خودش هم باباش رو می پرسته. دوست داریم باهاش باشیم. از سالها پیش، به دلیلی که هنوزم واسه ی من مشخص نیست یک صلیب نقره توی گردنشه. من صلیبه رو دوست دارم. خودم هم یک آویز صلیب نقره ی کوچیک دارم و گاهی می ندازم. به نظرم ریخت صلیب قشنگه. وقتی پخته صلیب روی تخت سینه ش طور خوبی برق می زنه. به نظر من وحشیانه سکسیه. سالها این رو از گردنش در نیاورده بود. تا دیشب. وقتی اون وسط گفت می خوام مال من باشی. بعد دست برد توی گردنش، زنجیر رو باز کرد . انداخت گردنم. گفتم مطمئنی؟ گفت آره. گفتم همه می دونن این صلیب توئه. گفت هرکی پرسید می گی من و این صلیب متعلق به یک نفریم. به نظرم "بیلانگ" ، قشنگ بود. بیلانگینگ  حس خوبی بود. گفتم خونواده ت بپرسن چی بگم؟ گفت همین رو بگو. سر شب تولد یکی از استادا بودیم. استادمون، که دیشب سی ساله شد و با دوچرخه و شلوارک میاد و میره، گفت باهاش زندگی کن. فکر می کرد شاید من نمی فهمم. این ادای من لهستانی نمی فهمم خیلی خوبه. یه استادی هم داریم که خواننده ی اپراست و بالروم دنسِر ئه، گِی هم هست. همیشه اول کلاس جوک های داغونی که در جهت ریدن به گِی هاست رو تعریف می کنه، همه رو هم با لفظ "کونی" ِ لهستانی تعریف می کنه. خودش بیشتر از همه می خنده. کیک  خوبی پخته بود دیشب. یه دهن هم خوند. یه بسته علف تپل هم آورده بود.
-
پریروز هم که توی کلیسا سبد خرت و پرت های ایستر رو تبرک می کردیم، چهارتایی نشسته بودیم منتظر که کشیش بیاد و دعا بخونه. من و ایزاکمون و آنا و دوست پسرش که همانا بهترین دوست ایزاکمون باشه. کشیش اومد دعا خوند همه صلیب کشیدن. ایزاکمون و رفیقش هم بدون معطلی صلیب کشیدن. من و آنا ئه با دهن وا بهم نگاه کردیم. ولی اون لحظه خیلی دوستش داشتم. سرش رو انداخته بود پایین. صلیبش گردن من بود

1 comment:

The Fat Lady said...

من مثه یه استاکر واقعی تو اینترنت تعقیبت کردم. به نظرم محشری.