صفحات


من و برادرم
با هم حرف نمی زدیم زیاد
اون می شست توی اتاقش
من می شستم توی اتاقم
باهم چت می کردیم
در این حد که هوی دانلودت رو قطع کن
یه سره دعوا داشتیم سر اینترنت
می زد دانلود گه می کشید به سرعت من

یه وقتا رد می شدم می دیدم نشسته داره لُف لُف سالاد ته مونده ی شام رو می خوره
اتاقش بوی پرتقال می ده همیشه
شبا می شست پای تلویزیون تمام فوتبالای دنیا رو نگاه می کرد
من هی داد می زدم کمش کن می خوام بخوابم
وقتی نود داشت می گفتم بلندش کن منم بشنوم
آخر شب میومد یه نگاه بهم می نداخت می گفت این چه کسشریه داری می خونی؟
می گفتم بیچاره یکم کتاب بخون سوادت بره بالا
می گفت همین تو می خونی بسه، با دو تا انگشت می زد به سرم می گفت خالیه خالیه

بعضی شبا می اومد یکم با سر و کله م بازی می کرد می گفت خب دیگه من رفتم بکپم ساعت گذاشتم 4 پاشم درس بخونم
4 ساعتش دهن خونه رو می گایید می رفتم خاموش می کردم می گفت پنج دیقه دیگه
صبح پا می شدیم، من که می خواستم برم می اومد توی تخت من
می گفتم مگه خودت تخت نداری؟
می گفت این الان گرمه

ما اصن زیاد حرف نمی زدیم
همینجوری یه وقتایی سر میز غذا یا گذری همدیگه رو می دیدیم، با نگاه و دو تا ادای درب و داغون حرفمون رو می زدیم
می فهمیدیم اون یکی چی می گه
هارهار می خندیدیم
بابا و مامان بر و بر نگاه می کردن می گفتن چی شد؟
ما باز می خندیدیم

شبا که من بر می گشتم هیچوقت جا پارک نبود در خونه
زنگ می زدم می گفتم من سر پل رومی ام بیا بیرون جا بگیر
جا می گرفت
یا اگه نبود می گفتم بیا تو بشین جای من
گاهی نیم ساعت می شست تا جا خالی شه پارک کنه
وقتی تنها بودیم می گفتم شام چی م یخوری؟
زنگ می زدیم سندباد چیزبرگر می آورد
بهش می گفتم توروخدا مثه آدم غذا بخور
با دختر بری بیرون عق می زنه پا میشه می ره ها
می گفت تخمم

می رفت سلمونی می اومد می گفت خوبه؟
کمک می کرد موهام رو رنگ کنم بعد می خندید می گفت عین کدو شدی
یه بار هم مثه گوجه فرنگی شدم
می خواستیم لباس بپوشیم با هم چک می کردیم
می گفت ببین این خوبه؟
می گفتم ببین این خوبه؟

نصف شبایی که خوابم نمی برد می گفتم بیا بریم پینگ پنگ
فوتبال رو خاموش می کرد می اومد
روزایی که عنی بودم می اومد می گفت بووم چی شده؟ چرا ناراحتی؟
جواب نمی دادم می گفت بووم بیا فرندز ببینیم بابا، گورباباش!
می گفتم ای شاشیدم به ا.ن
می گفت بابا گوگولیه که
هارهار می خندید

چرا نمی بینمش اینجا
اون اتاق باشه
بیاد بگه این که پوشیدم ردیفه؟

2 comments:

صورتکِ خیالی said...

:)

نیک ناز said...

این خیلی خوب بود. انگار ماجراهای منو داداشم بود با کمی دخل و تصرف.